غــرور
شاید اسم قشنگی برای حس من نباشه،
مغرور نیستم،
فقط یه جور خیلــی خــاص،
برای شخصیتم ارزش قائلم
و اجازه نمیدم خودم یا کس دیگه بهش ضربه بزنه
دلـــم واســه تــویـــی تنـــگ شـــده..،
کــه هــیـچ وقـت نـمـی تــونــی بـفـهـمــی چــه انــدازه دلـتـنـگـم،..
و چـه اندازه عــاشـقـانـه، بـــه دور از هـوس، صـادقــانه، تــو رو دوسـت دارم...
ارغوان شاخه همخون مانده من
آسمان تو چه رنگ است امروز؟
آفتابی ست هوا؟
یا گرفته است هنوز ؟
من در این گوشه که از
دنیا بیرون است
آفتابی به سرم نیست
از بهاران خبرم نیست
آنچه می بینم دیوار است
آه این سخت سیاه
آن چنان نزدیک است
که چو بر می کشم از سینه نفس
نفسم را بر می گرداند
ره چنان بسته که پرواز نگه
در همین یک قدمی می ماند
کورسویی ز چراغی
رنجور
قصه پرداز شب ظلمانی ست
نفسم می گیرد
که هوا هم اینجا زندانی ست
هر چه با من اینجاست
رنگ رخ باخته است
آفتابی هرگز
گوشه چشمی هم
بر فراموشی این دخمه نینداخته است
اندر این گوشه خاموش فراموش شده
کز دم سردش هر شمعی خاموش شده
باد رنگینی
در خاطرمن
گریه می انگیزد
ارغوانم آنجاست
ارغوانم تنهاست
ارغوانم دارد می گرید
چون دل من که چنین خون آلود
هر دم از دیده فرو می ریزد
ارغوان
این چه راز ی است که هر بار بهار
با عزای دل ما می آید ؟
که زمین هر سال از خون پرستوها رنگین است
وین چنین بر جگر سوختگان
داغ بر داغ می افزاید ؟
ارغوان پنجه خونین زمین
دامن صبح بگیر
وز سواران خرامنده خورشید بپرس
کی بر این درد غم می گذرند ؟
ارغوان خوشه خون
بامدادان کهکبوترها
بر لب پنجره باز سحر غلغله می آغازند
جان گل رنگ مرا
بر سر دست بگیر
به تماشاگه پرواز ببر
آه بشتاب که هم پروازان
نگران غم هم پروازند
ارغوان بیرق گلگون بهار
تو برافراشته باش
شعر خونبار منی
یاد رنگین رفیقانم را
بر زبان داشتهباش
تو بخوان نغمه ناخوانده من
ارغوان شاخه همخون جدا مانده
من
هوشنگ ابتهاج (سایه)1
گرچه ای دوست غروردلت احساس مرا درک نکرد ، آفرین بر غم عشقت که مرا ترک نکرد .
مگه میزارم کسی غرورتو بشکنه
اگه تمام غرورم و بشکنم
نمیزارم غرورت بشکنه
با خیال راحت
ادامه بده
اون با من
چقدر زیبا گفتی
چقدر
سما خانم
شاد پیروز موفق و دل زنده بدور از غم و خندان باشید
خدا همیشه یار و یاور تان باشد
salam ghabool vali forsat dadane be digarno nabayd azashon salb kard !
دخترک رفت ولی زیر لب این را میگفت :
” او یقینا پی معشوق خودش می آید “
پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود :
” مطمئنا که پشیمان شده برمیگردد “
عشق قربانی مظلوم ” غرور ” است هنوز
--------------------------------
آدمی غرورش را خیلی زیاد،
شاید بیشتر از تمام داشته هایش دوست می دارد،
حالا ببین اگر خودش، غرورش را به خاطر تو، نادیده بگیرد،
چه قدر دوستت دارد !
و این را بِفهم آدمیزاد
--
9007 بازدید
1 بازدید امروز
1 بازدید دیروز
8 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian